سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمزمه نسیم


     لذت از آن کلمه هایی است که در همه ی فرهنگها و در همه ی زمانها کاربرد بسیاری داشته است و درباره ی آن دیدگاههای متفاوتی بیان شده است. لذت، علت عمده فعالیتهای بشر است. لذت را حالات ذهنی تعریف کرده اند که انسانها به عنوان چیزی مثبت و یا باارزش تجربه می کنند. تجربه ی لذت تجربه ای ذهنی است و این تجربه از فردی به فرد دیگر متفاوت است. آدمی برای رسیدن به مطلوب خویش تن به هر کاری می دهد و اگر تعریفی درست از مطلوب خود نداشته باشد مممکن است خویشتن را به هلاکت اندازد. گاهی ممکن است چیزی خوب و خیر باشد اما ما از آن بیزار باشیم و به عکس گاهی ممکن است چیزی زشت و نادرست باشد اما ما آن را دوست داشته باشیم و درست در همین جاست که جدال با خود آغاز می شود.   

   لذت گرایی یکی از مباحثی است که بسیار مورد توجه نظریه پردازان و فیلسوفان بوده است. البته به نظر بنتام میان لذتهای روحی و لذتهای جسمی تفاوت وجود دارد( تاریخ فلسفه اخلاق). همه ی مکاتب لذتگرا معتقد هستند که سعادت چیزی جز لذت و برخورداری هر چه بیشتر از لذت نیست(همان). پس لذت منجر به سعادت می شود، اما تفاوت تعریف سعادت منجر به تعریف لذت می شود. هر فردی بسته به اینکه سعادت را چگونه تلقی کند لذت را نیز همسو با سعادت تلقی خواهد کرد.

  لذت ترانه ی آزادی است اما آزادی نیست. شکفتن خواهشهای شماست اما میوه ی آنها نیست. ژرفایی است که بلندا را فرا می خواند اما خود نه ژرف است و نه بلند. در قفس مانده ایست که به پرواز در می آید، اما فضای فروبسته نیست. آری به راستی ترانه ی آزادی است و من آرزو می کنم شما آن را از دل بسرایید اما نمی خواهم که در این سرایش، دل خود را ببازید. برخی از جوانان شما لذت را چنان می جوییند که گوئی همه چیز لذت است و برخی از پیران شما لذت را با تاسف یاد می کنند همچون خطایی که در مستی از آنها سر زده باشد.(پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران). لذت باعث حرکت است اما هدف حرکت نیست. افراط و تفریط در لذت هر دو باعث نابودی آدمی است. نقل می کنند که آشوربانیپال وصیت کرد بر سنگ قبرش بنویسند: آنچه از زندگی به دست آوردم لذتی است که از خوردن و معاشقه بردم و ارسطو در جواب او گفته بود اگر زندگی همین باشد پس خران و گاوان از تو خوشبخت تر بوده اند. 

   و اگر هدف از آفرینش انسان این بود که بیشترین حجم غذا را بخورد، نهنگ قبلا برای این منظور آفریده شده بود و اگر هدف این بود که انسان موجودی باشد که زاد و ولد بسیار داشته باشد موش پیش از انسان خلق شده بود(لطفا گوسفند نباشید). و عجب از کسانی است که چنان پندارند که لذت منحصر است در لذتهای جسمانی و غایت زندگی را در رسیدن به لذت خوردن و نوشیدن و ازدواج و امثال اینها می دانند و نهایت سعادت را در رسیدن به این لذتها گمان می کنند(ملا احمد نراقی، معراج السعاده).

   نکته ی دیگر این است که لذت امری تشکیکی و دارای مراتب مختلفی است که با توجه به شدت و ضعف نیروی ادراکی و مطلوبیت یک چیز و همچنین ارزش ذاتی که یک چیز برای انسان دارد متفاوت است.

   سه نوع دیدگاه در مورد لذت می توان مطرح کرد: 1) لذت و خوشی مطلق، به نظر افلاطون، این زندگی حلزون است. این دیدگاه به زندگی و هدف از زندگی و نوع نگاه به انسان و سرنوشتش نگاهی کاملا مادی گرایانه دارد. زندگی همین جهانی است و غایت زندگی لذت است. مادی گرایان زندگی انسان را محدود به این جهان و انسان را صرفا این جسم می دانند. 

2) عده ای دیگر لذات مادی را یکسره انکار کرده و زندگی را لذت غیرمادی و روحانی می دانند. کلبیان از جمله کسانی بودند که زندگی چون یک سگ داشتند. به نظر آنها جسم انسان فاقد هرگونه ارزشی است و به همین دلیل به نیازهای جسمانی خود کمترین توجه را داشتند. 

3) زندگی باید لذت توام با دانایی و عقلانیت باشد. لذت باید انسان را به سعادت برساند و سعادت یعنی تکامل روحی که با سلامت جسم قرین است. 

   اسلام به هیچ وجه لذت خواهی را نفی نمی کند. آنچه در اسلام اصالت دارد و محور است تنها خداوند است و همه ی نعمتهای مادی و معنوی در اختیار انسان قرار گرفته است تا ابزاری برای حرکت آدمی به سوی این محور باشد. (قران کریم نه تنها وجود گرایش انسان به لذت را انکار نمی کند بلکه یک سلسله از تعالیم خود را بر اساس این میل طبیعی مبتنی می سازد و قران به انسان می گوید اگر در زندگی راه الهی را پیمایید به سعادت و لذت جاودان می رسید)(اخلاق در قران).

   هر انسانی با توجه به تعریف خود از زندگی و سعادت لذت را نیز تعریف می کند، اگر غایت آدمی همین زندگی چند روز این دنیا باشد، آدمی نهایت سعی و تلاش خود را خواهد کرد که از همه ی لذتهای مادی دنیا بیشترین بهره برداری را کند، اما اگر غایت آدمی خدایی باشد همه ی لذتهای دنیا رنگ الهی به خود می گیرند. اما از سوی دیگر لذتهای روحی قابل قیاس با لذتهای جسمی نیست. مگر آدمی چند دست لباس می تواند بپوشد؟ چقدر می تواند بخورد؟ تا چه حد به نیازهای شهوانیش می تواند بال و پر دهد؟ برای این لذتها انتهایی است. جسم انسان با گذشت زمان دچار فرسودگی می شود و آن روز انسان می فهمد که خور و خواب و خشم و شهوت برای چند روزی بیشتر نبوده است. اما لذتهای روحی به انسان آرامش می بخشد و وجود انسان را تسکین می دهد. لذت خوردن کجا و لذت محبت و دوست داشتن کجا؟ کلام آخر اینکه ما همان هستیم که خود خود را تعریف می کنیم.

 




لیلا ::: یکشنبه 98/4/23::: ساعت 3:4 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 76
بازدید دیروز: 365
کل بازدید :346908
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<<
شعر کوتاه[2] . شمع و پروانه . عدالت. ظلم. گنجینه. علی. منجی . عشق. جنون. لیلا. مجنون. ابراهیم. حسین. کربلا . عشق. یوسف. زلیخا . فدای سرت. مشکلات. حسرت. سنگ. ترس . فراز. فرود. نیکی. پاداش . فیثاغورث، فلک؛ چرخ و فلک . قران. ایوب. صبر . قیاس اقترانی . گنجشک. سرما. عهد بوق. مدرسه. . مادر . مهر. کین. عصر زرین. امپدوکلس. یونان. منجی . نگاه. درد. دل. زخم. . نیلوفر، مرداب، لاله، رز کویر . یاس. امید. انگیزه . کلافگی. کلاف. گره. بلاتکلیفی . کوزه، دخترک. باد. آب . آب، روشنایی، خواب. رفتن . آخرین ایستگاه، قطار، تنهایی. . آرزو. حسرت. فرصت. نقش. . ام البنین . امید، رویا، شیرین، فرهاد، لیلا، مجنون . انسان. هابز. ارسطو. امام ساجدین. خلیفه الله. . بابا نان داد . بهار، تابستان، پاییز، زمستان، درخت. . تردید. نیمه تاریک. معلق ماندن . ترس. خقیقت. ضرب المثل. عیب . تناسخ. هند. کره. انتقال. یونوسوس. زئوس. پرسه فونه . تو را دوست دارم . جاذبه زمین . خانه، دل، ویرانه، رفتن . دروغ؛ زمین، اسمان، کوه، رود . دلتنگی. کوچه . کوله بار. بن بست . دوستی دختر و پسر. تاریخ. ازدواج . رمان. ایرانی. اینترنتی. دوستی . روزگار، شادی، غم.سوگ . زندگی. رنج. درد جاودانگی. ناکامی. . زندگی. کتاب. قران. . ساده. رمان. کوری. ساراماگو. . سارتر. جهان. نیمه گمشده . سایه، ماه، ستاره، باران . سردرگمی، گیجی، کلافگی . شعر عاشقانه . شعر ناب .
 
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<